سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - پیام کوتاه های بامزه
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
یاهوی من
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 86 تیر 19 ساعت 4:15 عصرجک
یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!







به قلم: benzin4 نوشته شده است| بسم الله ( نظر)
سه شنبه 86 تیر 19 ساعت 4:14 عصرجک
مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!

غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن (پره های هلی کوپتر!)



به قلم: benzin4 نوشته شده است| بسم الله ( نظر)
سه شنبه 86 تیر 19 ساعت 4:13 عصراس ام اس
ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه ... ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!


یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند. موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند. به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت!


به قلم: benzin4 نوشته شده است| بسم الله ( نظر)
<      1   2   3   4      

درباره خودم
تابستان 1386 - پیام کوتاه های بامزه
benzin4
من در حال ساخت یک سری وبلاگ زنجیره ای هستم و خوشحال می شوم به من کمک کنید.
آرشیو یادداشت ها
تابستان 1386
لوگوی من
تابستان 1386 - پیام کوتاه های بامزه
آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه
 
جستجو در کل مطالب
 :جستجو

جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!